هر چند که سالهاست جریان اصلاحات در سپهر سیاسی ایران تبدیل به کبریت نم کشیده و بی خطر شده و به غیر از حسین شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه کیهان و چند تن دیگر از اصولگرایان سنتی پیر ظاهراً هیچکس دیگری اصلاح طلبان و جریان اصلاحات را جدی نمی گیرد و به قول سید محمد خاتمی رئیس دولت اصلاحات در پیام خود به کنگره حزب مردمسالاری «سخن از اصلاحات گفتن، چنانکه از انقلاب و جمهوری اسلامی در فضای نفسگیر دوقطبی حاکم، بسی دشوار است. در این فضا، یک قطب آنچه را هست و جاری است، خوب و دلخواه و حتی مقدس مینمایاند و قطب دیگر راهی را جز براندازی نمیبیند.» ولی ظاهراً هنوز برخی از اصلاح طلبان قدیمی هنوز به این جریان گوشه چشمی داشته و حتی در این فضای به شدت دو قطبی و رادیکال شده برای رقبای اصولگرای خود شاخ و شانه می کشند.
برای مثال عباس عبدی فعال سیاسی اصلاحطلب طی یادداشتی در روزنامه اعتماد به روند اصلاحات در کشور پرداخته و نوشت:«به لحاظ شاخصهای گوناگون سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و روابط خارجی، در وضعیت مدیریت ناکارآمد، هیچ چشماندازی برای بهبود وضع نیست.بنابراین چارهای جز اقدام برای اصلاحات از طریق پیگیری و حضور یک نیروی سیاسی موثر با ایده روشن وجود ندارد.
نیروهای دیگر نیز هیچ چشمانداز و راهبردی ندارند، جز اینکه به انتظار اتفاقات خارجی نشستهاند.فراموش نشود اگر چه مسوولیت اصلی بنبست کنونی متوجه قدرت است، ولی دست منتقدان برای بنبستشکنی خالی نیست. بیانیه ۱۵ مادهای خاتمی اولین گام عمومی آن است. گام دوم و مهمتر این است که نقشه راه اجرایی آن را در فضای عمومی به گفت وگو و سپس اجرا گذاشت.»
جالب تر اینجاست که حتی فردی مثل کواکبیان در کنگره حزب مردمسالاری وعده برگزاری رفراندوم (سوم) قانون اساسی و بن بست شکنی و رفع انسداد سیاسی هم می دهد غافل از اینکه تقریباً تمام مردم ایران به پوچ بودن این ژست های سیاسی آگاهی یافته اند.
حال باید از آقایان عباس عبدی و کواکبیان و هکذا سید محمدخاتمی پرسید که این وعده شما تا چه اندازه عملی است و آیا این وعده شما از جنس همان وعده های پوچ دولت اصلاحات و تیر مشقی های دولت خاتمی است که در طول ۸ سال اداره کشور هر روز وعده اش را می داد ولی عمل نمی کرد!
آن زمان که سه چهارم جمعیت ایران دلبسته اصلاحات بودند و حاضر بودند برای آرمان های اصلاحات حتی جان بدهند شما به عنوان بزرگان اصلاحات به اعتماد این مردم خیانت کردید و در جایی که باید سمت مردم می ایستادید جانب احتیاط و مصلحت اندیشی را پیش گرفتید و وعده دادید ولی به هیچ یک از وعده ها عمل نکردید.
واقعیت تلخ اینجاست که این روزها مردم ایران بیشتر از آنکه از اصولگرایان و ارزشی ها و دلواپسان و جبهه پایداری ها ناراحت و خشمگین باشند از اصلاح طلبان و وعده های پوچ آنها ناراحت و خشمگین هستند و بخش بزرگی از بدنه اجتماعی و مردمی اصلاح طلبان از اینکه بوسیله اصلاح طلبان مورد سوء استفاده قرار گرفته اند ناراحت و مایوس و پشیمان می باشند.
اصلاح طلبان در این ۲۷ سال که از عمر اصلاحات و اصلاح طلبی می گذرد هیچگاه راهبرد مشخص برای عبور از بحران ها و شکستن بن بست ها نداشتند و حتی یک مانیفست شفاف برای عرضه به مردم ایران ارائه ندادند و تنها کاری که انجام دادند وعده دادن بود و فرصت سوزی.
امروز هم اگر آقای عباس عبدی وعده بن بست شکنی می دهد احتمالاً هنوز در توهم داشتن پشتوانه مردمی چند ده میلیونی است وگرنه خود ایشان بهتر از همه می داند که اصلاح طلبان دیگر جایگاهی در بین ملت ندارند و همین اندک هواداران هم که مانده اند در عمل چندان اعتمادی به حرف های بزرگان اصلاحات نظیر عباس عبدی و کواکبیان و خاتمی ندارند.
ای کاش آن زمان که میلیون ها نفر دلبسته اصلاحات بودند سران اصلاحات قدر فرصت ها را می دانستند و به وعده های خود عمل می کردند و مردانه پای آرمان های اصلاح طلبی می ایستادند و پشت مردم را خالی نمی کردند.
شاید امروز دیگر برای سخن گفتن از اصلاحات و اصلاح طلبی دیر شده باشد ولی بزرگان اصلاحات می توانند حداقل برای اعاده اعتبار و حیثیت از دست رفته خود کمی با مردم صادق تر باشند و حداقل این بار صادقانه به ناتوانی خود در عمل به وعده ها اعتراف کنند و اگر واقعاً قصد بن بست شکنی دارند مردانه آستین بالا بزنند و حداقل برای یک بار هم که شده پشت مردم را خالی نکنند.